معنی سیاه روی - جستجوی لغت در جدول جو

سیاه روی

لغت نامه دهخدا

سیاه گون

سیاه رنگ، سیاه فام

فرهنگ فارسی عمید

سیاه روز

بدبخت، تیره بخت، مصیبت زده، سیاه روزگار

فرهنگ فارسی عمید

سیاه درون

بدطینت، بداندیش

فرهنگ فارسی عمید

سیاه پوش

کسی که جامۀ سیاه به تن داشته باشد، کنایه از ماتم زده، ماتم دار، عزادار، کنایه از شب گرد، عسس

فرهنگ فارسی عمید

میانه روی

حد وسط کاری را در پیش گرفتن، خودداری از افراط و تفریط

فرهنگ فارسی عمید

سیاه رو

کسی که چهره اش سیاه باشد، کنایه از عاصی، گناهکار، رسوا، شرمنده، روسیاه

فرهنگ فارسی عمید

زیاده روی

تجاوز از حد معین، افراط در کاری

فرهنگ فارسی عمید

صیغه روی

صیغه رفتن، کار و عمل زن صیغه رو

فرهنگ فارسی عمید

پیاده روی

راه رفتن پیاده، گردش پیاده

فرهنگ فارسی عمید

سیاه گوش

جانوری درنده شبیه شغال، با پوستی قهوه ای رنگ و گوش های منگوله ای سیاه که جانوران کوچک و پرندگان را شکار می کند

فرهنگ فارسی عمید

سیاه رویی

حالت و عمل سیاه روی، رسوایی، بی آبرویی، (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

سیاه رو

بی آبرو، رسوا، بی عزت، (ناظم الاطباء)، روسیاه، شرمنده:
با اینکه از او سیاه رویم
هم هندوک سیاه اویم،
نظامی،
رجوع به سیاه روی شود

لغت نامه دهخدا

سیاه روزی

عمل و حالت سیاه روز، بدبخت، سیاه روز بودن:
گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کنی
سیاه روزی من کار آفتاب کند،
حکیم کاشانی (از آنندراج)

لغت نامه دهخدا

سیاه روز

بدبخت، بی نصیب، بی طالع، (ناظم الاطباء)، کنایه از ماتمی و مصیبت زده، (آنندراج) :
از زندگی بتنگند دائم سیاه روزان
ذوق چراغ ماتم از زیستن ندارد،
صائب (از آنندراج)

لغت نامه دهخدا

سیه روی

(یَهْ)

سیه رو. رجوع به همین کلمه شود

لغت نامه دهخدا

بسیار روی

بسیار راه رفتن

فرهنگ لغت هوشیار

میان روی

میانه روی

فرهنگ لغت هوشیار

میانه روی

عمل میانه رو اعتدال

فرهنگ لغت هوشیار

صیغه روی

عمل و کیفیت صیغه رو

فرهنگ لغت هوشیار

سیاه گوش

پستانداریست گوشتخوار از تیره گربه سانان از جنس یوزپلنگ که از یوزپلنگ کوچکتر است و قدش به اندازه روباه میرسد و مخصوص نواحی گرم آسیا و شمال افریقاست. موهای پشت و حنایی پر رنگش و زیر شکمش سفید است. گوشهای سیاه گوش سیاه پر رنگ و داخل گوشهایش کاملا سفید است پروانه پروانک فراوانق

فرهنگ لغت هوشیار

سیاه پوش

آن که جامه سیاه پوشد، آن که عزادار باشد ماتم زده ماتم دار سوگوار، شبگرد عسس میر بازار میر شب، کسی که پیشاپیش پادشاه رود و دور باش گوید چاوش. توضیح این گروه در قدیم به جهت هیبت و صلابت سیاه می پوشیدند، کسی که شیر ببر و دیگر جانوران درنده را نگاهداری کند، جمع سیاه پوشان

فرهنگ لغت هوشیار

سیاه تلی

درختی است از تیره عناب که اغلب گونه هایش درختچه میباشند و در اکثر نقاط جنگلهای شمالی ایران در قسمت های خشک جنگل وجود دارد سیاه تلی قره تیکان ویله بور اسکلم تلی کرکت ورگان شبه صامور

فرهنگ لغت هوشیار